خانه سیاه است – نگاهی به مستند فروغ فرخزاد

Shape Image One
Shape Image One
 Shape Image Four
 Shape Image Four
 Shape Image Four
 Shape Image Four
 Shape Image Four
 Shape Image Four
خانه سیاه است – نگاهی به مستند فروغ فرخزاد

نگاهی به مستند فروغ فرخزاد

مستند حیثیت آور تعریفی بود که دکتر حمید نفیسی از خانه سیاه است ارائه داد. چون فیلم به نمایش زشتی‌های ظاهری و نقص‌های بدنی جذامیان اکتفا نمی‌کند و انسان بودن و انسانیت جذامیان را علی رغم این زشتی منظر به تماشاگر یادآور می‌شود.

این گفته در حد خود واقعیت‌هایی دربردارد. اما آیا عنوان حیثیت آور برای توصیف این اثر چند بعدی رسا است؟

خانه سیاه هست سرآغاز مجموعه آثاری است که پس از آن در فضاهای واقعی ساخته شدند، از مردمانی در فضاهای واقعی بهره گرفتند تا در نطعی خود ساخته مبین فلسفه و اندیشه‌ی فیلم‌ساز باشند. در گونه‌ای از این آثار آدم‌ها چون اشیایی خمیری خنثی می‌شوند تا در ترکیب سازی و خلاقیت ذهن فیلم‌ساز نقشی به عهده گیرند و به صورتی در آیند. گاهی،حتی تصویر در کلمه ظاهر می‌شود نه در فیلم. خانه سیاه است پیش از آنکه تصویر واقعیتی روزمره باشد، تفسیر شرایط زندگی انسان گرفتار، ورود به بحث شر، و گفتمان پایان ناپذیر او با قادر متعال است.

خانه سیاه است به دلیل شکل خود که انباشته از ماده‌ی خام مستند است و حضور سنگین شاعر که به اجزای بصری، ساختاری درونی بخشیده، دارای ابهامی است که در دل ابعاد تو در توی اثر نهفته است. هر یک از این ابعاد به دیگری وابسته است و جز در دیگری کامل نمی‌شود. این لایه‌ها عبارتند از:

  1. گزارشی
  2. نمادین
  3. گفتمان یأس و خشم در بافتی شاعرانه

خانه سیاه است، گزارشی از یک مسافرت دوارده روزه به تبریز نیست، بلکه گزارشی با تصاویر بسته از یک وضعیت و بیماری است، نقشی از یک زشتی، دیدی از یک درد است.

توضیحات این گزارش را با صدای گوینده مرد، می‌شنویم: (دنیا زشتی کم ندارد. زشتی‌های دنیا بیشتر بود اگر آدمی بر آن‌ها دیده بسته بود. اما آدمی چاره ساز است. این زشتی راه چاره ساختن مایه‌ی ساختن این فیلم و امید سازندگان آن بوده است.) همین لایه از فیلم است که گلستان تهیه کننده و فروغ فرخزاد کارگردان، آن را سفارشی نامیده‌اند. همین گزارش به دلیل بهره گیری از تصاویر درشت و ضبط زندگی آدم‌ها در شرایط ویژه، سنگین و نانموده است، تکان دهنده و مؤثر ساخته شده، همدردی آدمی را برمی‌انگیزد، اما گزارش نماهای عمومی می‌طلبد، همچنان که ایجاد ابهام، فضاهای بسته و بعد گزارشی فیلم چندان بر تحقیق اتکا ندارد. فیلم‌ساز هیچ نوع تحقیق آماری در محل انجام نداده، و اگر هم تحقیقی صورت گرفته از نتایج آن در فیلم چندان نشانی نیست. این گزارش به دلیل وابستگی به ابعاد دیگر نقش خود را به تمامی ایفا نمی‌کند: (تاریخ و جغرافی در این فیلم به کلی مطرح نیست. حتی نمی‌گوییم که این جذامی‌ها در کجا به سر می‌برند.)

فروغ فرخزاد این وظیفه را در مصاحبه‌هایش انجام داد. اما در گزارش سینمایی‌اش نمی‌گوید مناسبات و روابط بین آن‌ها چگونه تنظیم می‌شود؟ اگر جذام با تنگ دستی همراه است، شرایط زیست جذامیان چگونه بوده؟ اهالی کدام روستاها بوده‌اند؟ با وجود اینها خانه سیاه است گزارشی از شرایط و زندگی فعلی آدم‌هاست. می‌فهمیم جذام خانه محیط وسیعی است، مسجد دارد، زن و کودک و مرد و جوان دارد، در آن مدرسه و معلم هست. زن‌ها موهای خود را شانه می‌زنند و بر پلک‌های خوره خورده شان سرمه می‌کشند، عروسی می‌کنند، شادی‌ها دارند و محبوسند. روی تصاویر بسته از درمانگاه، گوینده‌ی مرد، اطلاعات پزشکی می‌دهد. اما کوشش برای ضبط احساس و رفتار آدمیان، تا حدودی جای تحقیق اجتماعی و آماری را می‌گیرد. هر نوع اندیشه‌ی حیثیت آوری را باید در همین بعد جست و جو کرد.

مطالعه  تاثیر مستند سازی بر روی تبلیغات برند

چنین تصاویری، تا پیش از خانه سیاه است دیده نشده بود. از این جنبه، این گزارش تاریخ بصری زندگی در این سرزمین را غنی ساخته است. نمایش عمومی فیلم در سینمای سعدی لزوم توجه به این بیماران را در سطح جامعه طرح کرد و از این بابت ظاهرا انجمن حمایت از جذامیان می‌بایست در این حد به هدف خودش نزدیک شده باشد؛ یعنی زشتی را چاره ساختن و به درمان این درد یاری گرفتن و به گرفتاران آن یاری دادن.

انتخاب دو گوینده، در جهت ساختاردهی به فیلم بوده است. چرا که به این وسیله فیلم ساز از نظر سمعی به نوعی جداسازی مفهومی یا مقوله بندی دست یازیده و ابعاد کار را از یکدیگر جدا ساخته است.

لایه نمادین: گستردن جذام خانه

این لایه در بین یک لایه‌ی آشکارا گزارشی و لایه‌ی شخصی و شاعرانه‌ی اثر پنهان است. همان است که ابراهیم گلستان در جلسه‌ی گفت و گو در کانون فیلم آن را منکر شد: (باید عرض کنم که به هیچ وجه در آن از ایده‌های انتقادی و اجتماعی خبری نیست.)

شاید هم گلستان درفضای شعار آلودن آن سال‌ها برای پیشگیری از درگیری‌های لفظی دست پیش را گرفته است. مسلم است که خانه سیاه است هیچ گاه یک مستند مستقیم یا سینما حقیقت نیست؛ شاعران نیز کمتر مستقیم سخن گفته‌اند. جذام خانه فرصتی را در اختیار فیلم‌ساز قرار داد تا در کمال ایجاد تصویری نمادین از زندگی در یک محیط بسته را ارائه دهد و در رابطه‌ای شعری این محیط بسته را به پیرامون همان ایوانی که انگشتانش را از آنجا به پوست کشیده‌ی شی می‌کشید، گسترش دهد.

نیما می‌گفت: هست شب، آری، شب و فروغ تکرار می‌کرد: من از نهایت شب حرف می‌زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم.

به همین نحو برخی از تصاویر از لایه‌ی گزارشی خود خارج می‌شوند و به صورت یک مفهوم در می‌آیند؛ یعنی اندیشه‌های انتزاعی نه به وسیله‌ی یک ساختار دراماتیک و آشکار، بلکه از طریق مونتاژ مفاهیم بیان شده است.

تصاویر مجزا و خنثی پشت سر هم چیده می‌شود و به کمک صدا به مفهوم پنهانی اشاره می‌کند.

در فاصله‌ی عنوان بندی روی تخته سیاه و شروع نخستین تصویر، تاریکی حاکم است. تاریکی به نگاه زن در آیینه قطع می‌شود. این همان آیینه اشعار فروغ است که زن در آن به زندگی‌اش می نگرد؛ تمام روز را در آن گریه می‌کند و می‌گوید مرا در سکوت آیینه‌ها بنگرد با این تصویر ما را به محفل عزای آیینه‌ها می‌برد. صدای زنی که در سراسر فیلم شنیده می‌شود، روایت همین زن است که از یک فضای بسته که بطالت جوهره‌ی آن است؛ دارای خیابان درازی است که هر روز مردی از آن می‌گذرد شنبه، یکشنبه، دوشنبه. در این قفس که مردمانش برای انصاف می‌نالند و نیست، بیهوده انتظار نور می‌کشند و ظلمت است!

صحنه ی آغازین حضور کودکان جذامی در کلاس درس طنز تلخی به نظر می‌رسد، اما کودکان پایان فیلم، دیگر همان‌هایی نیستند که در آغاز هرچه می‌گفت بگو می‌گفتند، و حرکتی در خط سیر نگاه آن‌ها پدید آمده است هرچند جمله‌هایی که می‌گویند القایی است. صحنه‌ی کلاس کوششی داستانی برای نفوذ به درون بچه‌هاست، و عناصر داستانی برای رسیدن به سرانجامی جبری به کار گرفته شده است؛ روی سیاهی می‌شنویم. گاهی سر شب ستاره‌ی پرنوری میبینم. اسم این ستاره ناهید است. ستاره‌ی ناهید به ما چشمک نمی‌زند. با نوشته شدن خانه سیاه است کلاس به مثابه‌ی همان ستاره چشمک زن محو می‌شود و دوباره سیاهی تداوم می‌یابد. شب هنوز هم گویی ادامه‌ی همان شب بیهوده است، دیدار در شب.

مطالعه  سینمای مستند ایران - قسمت اول

گفتمان یأس و خشم در سراسر فیلم صدای زنی شنیده می‌شود که جملاتی را بیان می‌کند، این صدا که داده‌هایی جدا از گوینده مرد دارد، محزون است، با احساس ادا می‌شود و دو نقش دارد: یکی اینکه، با عباراتی کوتاه برخی صحنه‌ها و موقعیت‌ها را توضیح می‌دهد، یا تفسیر می‌کند. به عبارت دیگر، به تدوین فیلم معنا می‌بخشد؛ دوم اینکه ما را به یک گفتمان درونی و پیچیده می‌کشاند که از تصویر و حتی بعد نمادین اثر فراتر می‌رود.

تصاویر مجزا و خنثی پشت سر هم چیده می‌شود و به کمک صدا به مفهوم پنهانی اشاره می‌کند.

در فاصله‌ی عنوان بندی روی تخته سیاه و شروع نخستین تصویر، تاریکی حاکم است. تاریکی به نگاه زن در آیینه قطع می‌شود. این همان آیینه اشعار فروغ است که زن در آن به زندگی‌اش می نگرد؛ تمام روز را در آن گریه می‌کند و می‌گوید مرا در سکوت آیینه‌ها بنگرد با این تصویر ما را به محفل عزای آیینه‌ها می‌برد. صدای زنی که در سراسر فیلم شنیده می‌شود، روایت همین زن است که از یک فضای بسته که بطالت جوهره‌ی آن است؛ دارای خیابان درازی است که هر روز مردی از آن می‌گذرد شنبه، یکشنبه، دوشنبه. در این قفس که مردمانش برای انصاف می‌نالند و نیست، بیهوده انتظار نور می‌کشند و ظلمت است!

صحنه ی آغازین حضور کودکان جذامی در کلاس درس طنز تلخی به نظر می‌رسد، اما کودکان پایان فیلم، دیگر همان‌هایی نیستند که در آغاز هرچه می‌گفت بگو می‌گفتند، و حرکتی در خط سیر نگاه آن‌ها پدید آمده است هرچند جمله‌هایی که می‌گویند القایی است. صحنه‌ی کلاس کوششی داستانی برای نفوذ به درون بچه‌هاست، و عناصر داستانی برای رسیدن به سرانجامی جبری به کار گرفته شده است؛ روی سیاهی می‌شنویم. گاهی سر شب ستاره‌ی پرنوری میبینم. اسم این ستاره ناهید است. ستاره‌ی ناهید به ما چشمک نمی‌زند. با نوشته شدن خانه سیاه است کلاس به مثابه‌ی همان ستاره چشمک زن محو می‌شود و دوباره سیاهی تداوم می‌یابد. شب هنوز هم گویی ادامه‌ی همان شب بیهوده است، دیدار در شب.

گفتمان یأس و خشم در سراسر فیلم صدای زنی شنیده می‌شود که جملاتی را بیان می‌کند، این صدا که داده‌هایی جدا از گوینده مرد دارد، محزون است، با احساس ادا می‌شود و دو نقش دارد: یکی اینکه، با عباراتی کوتاه برخی صحنه‌ها و موقعیت‌ها را توضیح می‌دهد، یا تفسیر می‌کند. به عبارت دیگر، به تدوین فیلم معنا می‌بخشد؛ دوم اینکه ما را به یک گفتمان درونی و پیچیده می‌کشاند که از تصویر و حتی بعد نمادین اثر فراتر می‌رود.

فروغ فرخزاد در جلسه‌ی کانون فیلم درباره‌ی گفتار فیلم به تماشاگران فیلمش گفت:( این صدا از درون این آدم‌ها بیرون می‌آید و گذشته از این ما برای مونولوگ از انجیل مربوط به قسمت جذامی‌ها استفاده کردیم.)

در آن جلسه کسی به خانم فرخزاد نگفت که در انجیل بخشی مربوط به جذامی‌ها وجود ندارد. یک احتمال هم وجود دارد که نقل قول خبرنگار ستاره سینما از فروغ اشتباه باشد. در واقع حس سراسری فیلم از کتاب ایوب مایه گرفته و کتاب مزامیر یعنی زبور داود، حتی کتاب ارمیاء نبی مورد عنایت کامل نویسنده‌ی گفتار متن بوده است. این هر سه، جزو کتاب‌های سی و نه گانه‌ی عهد عتیق است. حال چرا او نخواسته در عنوان بندی نامی از عهد عتیق ببرد و آن را متعلق به قسمت جذامی‌ها درانجیل قلمداد کرده، برای من روشن نیست.

 

برای مطالعه مقاله نقدی بر تبلیغات در ایران کلیک کنید.